واکنش پزشکی قانونی به شایعۀ تجاوز به مرحوم الهه‌حسین‌نژاد ۱۸۰ هزار نفر طی سه روز گذشته از مرز‌های کشور راهی عتبات عالیات شدند هشدار نارنجی وقوع سیلاب برای برخی از نقاط کشور صادر شد (۱۵ خرداد ۱۴۰۴) آموزش و پرورش به دنبال عدالت آموزشی و کیفیت‌بخشی هشدار خودمراقبتی برای شهروندان مشهد صادر شد دستگیری قاتل محیط‌بان خائیز در بهبهان ویدئو| قاتل الهه حسین‌نژاد اعتراف کرد| جنایت سارقی شیطان‌صفت پیمانکار مقصر در حادثه مرگ دلخراش ۱۴ مسافر قطار مشهد-یزد ۲۰۰ میلیون تومان جریمه شد فروش اینترنتی مکمل‌های غذایی تعیین تکلیف شد مبلغ متناسب‌سازی حقوق بازنشستگان چقدر است؟ آیا مصرف مغزدانه‌ها در دوران بارداری ممنوع است؟  چند توصیه غذایی برای پیشگیری از سنگ کلیه آیا مصرف جگر خام باعث رفع کم‌خونی می‌شود؟ قرص ضدبارداری خطر حملات آسم را در زنان جوان افزایش می‌دهد اهدای عضو بیمار مرگ مغزی در مشهد به ۲ بیمار زندگی دوباره بخشید (۱۵ خرداد ۱۴۰۴) هوای مشهد در شرایط ناسالم برای تمام گروه‌ها| شاخص کیفیت هوا به ۱۵۴ رسید (۱۵ خرداد ۱۴۰۴) تمدید اعتبار کارت‌های هوشمند ملی تا پایان سال ۱۴۰۵ پژمان‌فر: اجرای قانون حمایت از جوانی جمعیت شاید موثر بوده، اما کافی نیست پیکر الهه حسین‌نژاد در بیابان‌های اطراف تهران پیدا شد | متهم به قتل مرحومه دستگیر شد + اولین تصاویر از متهمان آماده‌باش اورژانس مشهد در روز عرفه با استقرار گسترده تجهیزات و نیرو‌های امدادی (۱۵ خرداد ۱۴۰۴) ناگفته‌های علی اکبر صالحی از فرازوفرودهای صنعت هسته‌ای ایران | قدرت نسل امروز سانتریفیوژ‌ها ۵۰ برابر نمونه اولیه است تاکنون هیچ بیمارى واگیردارى بین زائران حج گزارش نشده است + فیلم یک کشته و ۸ مصدوم بر اثر تصادف در محور قم - اصفهان راه‌اندازی بیمارستان صحرایی عرفات برای خدمت به زائران صدور هشدار سطح نارنجی هواشناسی در خراسان‌رضوی (۱۴ خرداد ۱۴۰۴) | شهروندان مشهد منتظر بارش‌های رگباری باشند قتل دختر ۸ ساله توسط مادر | قاتل هم خودکشی کرد قتل مرد میانسال توسط ۶ دختر نوجوان چاقوکش در نازی‌آباد فرمانده یگان سازمان حفاظت محیط زیست: پیگیر شناسایی ضاربان شهید دیده‌بان هستیم
سرخط خبرها

بی دود!

  • کد خبر: ۱۸۱۳۲۹
  • ۰۶ شهريور ۱۴۰۲ - ۱۵:۴۸
بی دود!
برای او که حتی چند ساعت بعد از عمل قلب، یواشکی و به زحمت توی سرویس بهداشتی بیمارستانِ فوق تخصصی قلب سیگار کشیده بود سخت بود که شب تا صبح را توی خانه خودش بدون سیگار سر کند.
مهدی محمدی
نویسنده مهدی محمدی

باورش نمی‌شد یک نخ سیگار هم در خانه خودش پیدا نشود. آخر خیلی وقت‌ها که سیگار می‌خرید و به خانه می‌آمد متوجه می‌شد که دو سه بسته هم از قبل این طرف و آن طرف خانه داشته است. آما آن شب حتی یک نخ هم پیدا نمی‌شد.

برای او که حتی چند ساعت بعد از عمل قلب، یواشکی و به زحمت توی سرویس بهداشتی بیمارستانِ فوق تخصصی قلب سیگار کشیده بود سخت بود که شب تا صبح را توی خانه خودش بدون سیگار سر کند.

تمام کابینت‌ها و کمد‌ها و بالای یخچال و زیر مبل و جیب‌های تک تک لباس هایش، حتی لباس زمستانی‌ها را گشت، اما چیزی پیدا نکرد. دوشب بود. لباس هایش را پوشید و رفت به مغازه سر کوچه خودشان که نئون «شبانه روزی» آن، بیست و چهارساعته چشمک می‌زد. اما بسته بود.

چاره‌ای نداشت جز اینکه خرید سیگار را به صبح موکول کند. تصمیم گرفت با همان لباس‌های بیرونش بخوابد تا مبادا وقتی بیدار شد زمانی را صرف پوشیدن لباس کند و چند ثانیه دیگر هم به زمان انتظارش برای خرید سیگار اضافه شود.

بعد از کلی پهلو به پهلو شدن خوابش برد هرچند مدام خواب می‌دید که دارد یواشکی زیر تابلویی که نوشته است سیگار نکشید، سیگار می‌کشد.
وقتی بیدار شد بلافاصله از خانه زد بیرون.
مغازه باز شده بود.
چرا الکی نوشته اید شبانه روزی؟

جمله بالا را قصد کرده بود بگوید، اما، چون از دیشب سیگار نکشیده بود، فقط گفت: از همون سیگار همیشگی، یک بسته!
سیگار را که برداشت متوجه پسربچه‌ای شد که کنارش ایستاده و به او زل زده است.
چیه پسرجان. چیزی شده؟
میشه دیگه سیگار نکشید. براتون ضرر داره.‌

می‌خواست بگوید: پسرجان تو پول همین چوب شوری که برداشتی رو حساب کن و برو. به کار بقیه هم کار نداشته باش.
اما چیزی نگفت. فقط کارت کشید و سیگار را برداشت و آمد بیرون. پسربچه هم چوب شور به دست آمد بیرون. سوار دوچرخه کوچکش که بیرون مغازه گذاشته بود شد، ولی حرکت نکرد. معلوم بود منتظر است ببیند مرد با بسته سیگار توی دستش چه می‌کند.

مرد دلش نیامد توی ذوق پسربچه بزند. همان طور که به پسربچه نگاه می‌کرد، بسته سیگار را محکم توی مشتش فشار داد و مچاله کرد و انداخت توی سطل آشغال دمِ درِ مغازه.

لبخندی روی لب پسرک نشست. به سرعت شروع کرد به رکاب زدن و دور شد.

خواست برگردد داخل مغازه تا دوباره سیگار بخرد که دید یک نفر دیگر بیرون مغازه ایستاده و می‌خواهد بسته سیگارش را باز کند.

بدون اینکه حواسش باشد به او و بسته سیگارش خیره شد.
چیه آقا؟ چرا این طوری زل زدید به من.

مانده بود چه جوابی بدهد. فقط به ذهنش رسید بگوید: سیگار نکشید، برای سلامتی تون ضرر داره؛ و به جای اینکه به داخل مغازه برگردد به سمت خانه راه افتاد.

از پشت سرش صدایی شنید، صدایی مثل صدای افتادن یک بسته سیگار مچاله شده داخل یک سطل آشغال. لبخندی زد و با سرعت بیشتری به سمت خانه راه افتاد.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->